در جهان امروز، رسانه ها جایگاهی بسیار ویژه دارند، تاجایی که می توانند در سرنوشت سیاسی – اجتماعی – فرهنگی و اقتصادی کشورها نقشی تعیین گر ایفا کنند. پیکار رسانه ای، امپریالیسم رسانه ای، قدرت رسانه ای و عباراتی از این دست، بیانگر گستره تاثیرگذاری این پدیده در جوامع امروز بشری است. در کشورهای پیش رفته، صاحبان سرمایه و قدرت به سراغ رسانه می روند و در فرایندی پسخوراندی، با رسانه بر تاثیر قدرت و ثروت خود می افزایند. آن ها در این راه برای موفقیت بیشتر از شیوه های علمی بهره می جویند. از همین روست که تخصص هایی چون روان شناسی رسانه ای و یا جامعه شناسی رسانه ها، به شتاب در حال گستردگی است. در کشورهای توسعه نیافته که گرایش های توتالیتری و میل به خودکامگی در آن ها بروز دارد، رسانه ها همه در خدمت حاکمیت برای تبلیغ و شستشوی مغزی هستند. هرچند از جهت علمی و با توجه به روح زمان و تغییرات جهانی امکان انحصار رسانه ای چون سابق وجود ندارد، اما به هر صورت چه در گذشته و چه در حال این سیاست رسانه ای توان تاثیرگذاری دراز مدت بر مخاطبان به گونه ای عمیق نداشته است و ندارد که تحلیل علمی آن در حوصله این نوشتار نیست. کشورهای ایدئولوژیک بلوک شرق پیشین، آیینه تمام نمای چنین سیاست رسانه ای بوده اند. حال این پرسش پیش می آید که بین آزادی رسانه ای که خود به خود صاحبان قدرت اقتصادی توان تصاحب آن را دارند و محدودیت رسانه دولتی که در اختیار صاحبان قدرت سیاسی است چه حالت سومی می تواند باشد. این بحث قابل چالش از دیدگاههای مختلف است، اما تنها به یک راه حل که در برخی کشورهای اروپایی اتخاذ می گردد، اشاره می کنم. دولت دموکراتیک باید به گونه ای برنامه ریزی کند که اقلیت های قومی، سیاسی، مذهبی و یا گروهی که بنا به هر عقیده ای تشکیل یافته است، امکان استفاده از رسانه ها برای ارتباط با مخاطبانشان را بیابند. مثلا کانال هایی از تلویزیون به قیمت ارزان برای ساعاتی در اختیار آن ها گذاشته شود و یا سوبسیدی برای انتشار مجله دریافت دارند. این پدیده نشانگر یک جامعه مردمسالارانه و تکثرگرا است که راه را بر انحصار گرایی می بندد. البته شاید الگوی آرمانی برای این رویکرد یافت نشود، اما به یقین برخی جوامع در این راستا تحول یافته اند. به عنوان مثال چندی پیش گونترگراس نویسنده صاحب نام آلمانی که برنده نوبل ادبیات نیز گردیده است و برخی آثارش به فارسی ترجمه شده است، به همراه نویسنده دیگری، خواستند تا در یک برنامه رسانه ای، پیرامون دیدگاه های خود سخن گویند. از آن جا که این دو، ناقد سیاست های تجاوزگرانه و نژادپرستانه اسراییل هستند، در کل فرانسه و آلمان نتوانستند یک کانال تلویزیونی یا رادیویی صاحب نام را راضی کنند که این فرصت را در اختیار آن ها بگذارد.  در نهایت یک کانال رادیویی محلی حاضر شد که برنامه ای را به آن ها اختصاص دهد. سپس با کمک مطبوعات همسو، دیدگاه های آن ها از طریق این پایگاه رسانه ای پخش گردید. هرچند این مثال تبعیض سیاسی برای یک دگراندیش را نشان می دهد، اما شاهد یک حداقل حق رسانه ای است.

چندی پیش پانزده ملوان انگلیسی توسط نیروهای نظامی ایران دستگیر شدند و سپس بعد از مدتی کوتاه آزاد گردیدند. به هیچ روی نمی خواهم وارد بحث سیاسی در این مورد شوم، فقط می خواهم به واکنش رسانه ای در قبال این مساله اشاره نمایم.

در تمام مدت این مساله جزو چند خبر اول مهم ترین رسانه های جهانی از کانال تلویزیون و رادیو گرفته تا پایگاه های خبر رسانی اینترنتی و نشریات معتبر قرار گرفت و افکار جهانی را به این مساله معطوف داشت. حال من در این جا به چند خبر درگیری نظامی در برخی کشورها اشاره می کنم:

الف) ترکیه: در سه سال گذشته بیش از هزار نفر در کردستان ترکیه، در اثر درگیری ارتش این کشور با سازمان جانشین PKK، که خودرا  کنگراگله می خواند، کشته شده اند.

ب) کلمبیا: چریک های مارکسیست گروه FARK با دولت این کشور همچنان در جنگ است (از سال 1964) این جنگهمچنان از دو طرف کشته می گیرد.

پ) کنگو: پس از جنگ داخلی (از سال 1997 تا سال 2003) دولت دموکرات کنگو و قسمت بزرگی از آفریقای مرکزی دچار ناآرامی گردید. در اثر تعارض های قومی و سیاسی کشورهای همسایه کنگو چون بروندی، روآندا و اوگاندا، استان هایی که مواد خام طبیعی غنی داشتند، مورد غارت قرار گرفتند. تعارض های قومی، سیاسی آن کشورها به داخل کنگو نیز کشیده شد مانند فاجعه نسل کشی در روآندا (درگیری بین اقوام هوتو و توتسی). هم چنان در شرق این کشور گروه های نظامی با دولت مرکزی، سرگرم پیکارند که پیوسته موجب تلفات انسانی است.

ت) فیلیپین: جدایی طلبان اقلیت مسلمان این کشور که تاریخچه آغاز پیکارشان با دولت مرکزی به سال 1970 باز می گردد (Moru)، همچنان برای جدایی قسمت مسلمان نشین فیلیپین که با شبکه ابوسیاف نیز مرتبط می باشند.میجنگند

ث) سودان: در سودان در چند جبهه، جنگ داخلی در جریان است. I) پیکار گروه مسیحی ارتش/ جنبش آزادی خواهی با دولت اسلامی سودان که در شمال است و قرارداد صلحی ناپایدار بینشانبسته شده است. II) جنگ داخلی در منطقه دارفور در غرب کشور که از سال 2003 تا کنون ادامه دارد. گروه شورشی نظامی جان جاوید (سواران مسلح) که با قساوت بسیار، مردم غیرمسلح را می کشند، با ارتش دولت مرکزی در جنگ هستند. در این سه سال دویست هزار نفر کشته و دو ملیون نفر آواره گردیده اند.

ج) نپال: شورشیان مائوییست علیه تنها دولت هندو (درنپال) مشغول پیکارند. حدود 70% جمعیت به خاطر نارضایتی از نظام طبقاتی این دولت هندو با شورشیان همراه می باشند. از آغاز این جنگ تا به امروز سیزده هزار نفر که بیش از نیمی از آن ها غیرنظامی بوده اند، کشته شده اند.

این ها تنها چند نمونه از فجایع بشری است که امروز در جهان در حال رخ دادن است. انعکاس اخبار این کشورها را با نمونه بالا مقایسه کنید. شاید امپریالیسم خبری در این مقایسه بهتر فهمیده گردد.

در خبرها آمد که فیلم «اخراجی ها» فروش بی سابقه ای در تاریخ سینمای ایران داشته است. در اینجا نمی خواهم وارد نقد فیلم که تجلی اعتلای ابتذال است و بازگشت لمپنیسم سطحی فیلم فارسی را نشان می دهد (گویا بیک ایمانوردی آمده است که به جبهه برود و با جوک های قدیمی، تکراری و شوخی های مستهجن از سویی و از سوی دیگر شعارهای عرفانی-اخلاقی مخاطب های مختلف جمع کند) تنها می خواهم به پیوند قدرت و رسانه در کشور خودمان اشاره داشته باشم و آن این است که اگر کسی در پیوند با قدرت حاکم باشد، ولو نامش در زمره فاجعه آفرینان فاجعه ملی 18 تیر در اعلامیه شورای امنیت ملی باشد، برای مطبوعه داشتن و فیلم ساختن، هرچند صلاحیت حرفه ای نداشته باشد، تمام امکانات مهیاست و اجازه شوخی با بسیاری چیزها را دارد که شاید از زبان دیگران حمله به ارزش ها قلمداد گردد.

اگر این فیلم ادای دین به سهم لمپن ها در جنگ تحمیلی است، آیا کسی اجازه دارد در مورد شادروان دکتر کریم سنجابی که با هماهنگی رهبر فقید انقلاب و شور میهن پرستانه خود، در آغاز جنگ یکی از مهم ترین لشگرآرایی ها را که متشکل از هم میهنان غیور کد به ویژه کردان کرمانشاه، انجام داد و با اعتبار و کاریزمایی که در بین آنان داشت، نزدیک ترین عزیزانش را نیز همدوش آنان روانه میدان ساخت، فیلمی بسازد؟ یا در مورد شرکت در جنگ شادروان فروهر و هموندان حزبیشان؟ آیا کسی امروز سراغ خانواده شهیدان فلاحی، نامجو، فکوری، شادروان ظهیرنژاد، همسر شهید سردار حاج همت، شهید سردار باکری می رود که پای سخنان و خاطرات آن ها بنشیند و بشنود و از رسانه اهی سراسری و پرمخاطب پیام آنان را به گوش نسل امروز برساند؟ آیا درد دل های همسران حاج همت و حاج داوود کریمی جایی در رسانه ملی (مثلا!) ندارد؟ آیا دکتر هاشم آغاجری (مردی که یک پا ندارد)، این اجازه را دارد که راوی خاطرات خود و برادر شهیدش از جنگ باشد؟ آیا فیلمسازی می تواند زندگانی شهید عزت ابراهیم نژاد را به صورت فیلم درآورد؟ (نامه جانگداز خانواده او را به مناسبت فیلم اخراجی ها بخوانید) حتی در همین آمریکا که مورد نقد حاکمیت و نیز نیروهای روشنفکر است، که نقد نیروهای روشنفکر نیز کاملا به جاست، مایکل مور قبل از انتخابات اجازه ساختن و نمایش فیلمی صد در صد انتقادی علیه شخصیت اول سیاسی کشور را می یابد، بی آنکه تهدید شود یا فیلمش توقیف گردد. نوآم چامسکی و ادوارد سعید امکان شدیداللحن ترین نقدها را در تریبون های رسمی علیه حاکمیت آمریکا داشتند و دارند حال سردمداران ما چگونه مرگ را تنها برای همسایه روا می دارند؟

منبع:http://sarsar.blogsky.com