" نقد "

نقد نمایش رویای نیمه شب پائیز از کیومرث مرادی

پشت دریاها شهری است

رویای نیمه شب پاییز ، نمایشی آرمانخواهانه است ؛ اثری ایدالیستی با تعلق خاطر تمام ، و تمام به آن چه که در ساختار اخلاقیات به عنوان خوب ، روشنی و شفافیت تعریف می شود. انسان در این نمایش، تصویری مه آلوده دارد ، مه آلوده و بی قرار در بطن گرافیگ شهر ، گریزان از زندگی شهر و در پی گریز به خلوتی که تا قبل از رسیدن به موقعیت آرمانخواهی ، یک خلا است؛ یک خلا فکری و فلسفی و شاید یک یاس فلسفی که همواره تجربه اش برای هر کسی بوده و یا خواهد بود. دیالوگ های رادیویی و تکنیک های شنیداری ابتدای نمایش همواره آغازی ذهنی را برای بافت کلی نمایش تعریف می کنند. (( شهری پر از ازدحام. دارم فرار می کنم از همه چیز. از همه آدم ها . ازدحام ایستگاه های مترو ، ویترین ، کتاب فروشی ها از قوطی خالی کنسرو. از اطلسی های تکراری ، از معماری بدقواره که مثل سلول سرطانی هر روز حجیم تر می شود ؛ رابطه هایی که پیش از این که شروع بشن تموم شدن.من فرار می کنم از کابوس هایم از یک ذهن خشکیده خسته ، ازخودم و می روم برای همیشه به خونه ای قدیمی دور دست. جایی که ندیدمش ؛ جایی که نمی دونم کجاست. دود سیگار با سنگینی کوله ای بر پشتم . امروز باید روزی توی پائیز باشه... می خوام دور و برم سر و صدا نباشه ، می خواهم تنها باشم ، کسی رو نبینم ، می فهمین... )). این ها قسمت هایی از دیالوگ های ابتدای نمایش است، دیالوگ های سیال و در حال گذر در المان های شنیداری. درست در تاریکی صحنه و سپس بعد از آن بازیگر در چترش در تاریکی صحنه بلند می شود ؛ چترش گویی حالتی نایلونی دارد و صورت او را در حالیکه پشت به ما ایستاده ، می بینیم.

نغمه ثمینی ، نویسنده متن نمایش رویای نیمه شب پائیز کاراکتری را به متن خود می آورد که چندان تازه نیست. انگار این کاراکتر حد اقل سده ای است که وجود دارد. از نخستین رمان مدرن ایرانی ، تا فی المثل ذهنیت شاعرانه ای که شاید چهل و اندی سال پیش چنین کاراکتری را در شعر خلق کرده است؛

که در آن پنجره ها رو به تجلی باز است

بام ها جای کبوتر هایی است که به فواره هوش بشری می نگرد

دست هر کودک ده ساله شهر ،    

شاخه معرفتی است

مردم شهر به یک چینه چنان می نگرند

که به یک شعله به یک خواب لطیف

خاک ، موسیقی احساس تو را می شنود

و صدای پر مرغان اساطیر می آید در باد

پشت در یاها شهری است

که در آن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحر خیزان است

شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند

 

مهندسی ایده متن رویای نیمه شب پائیز دقیقا همین است منتهی زبان شاعر رویکردی اعتراضی نسبت به شهر و جغرافیای ترسیمی خود ندارد چون "فرا زبان" است اما متن رویای نیمه شب پائیز متکی به زبان است. زیرا با لحنی اعتراض نسبت به پدیده های دوروبر که در اصل خنثی هستند،کارکردی نقادانه به خود می گیرد.مثل ایستگاه مترو،کتاب فروشی، قوطی کنسرو، جالب اینکه چنین رویکردی تشخص بخشی به اشیا یا حضور ذهنی آنها نیست.یعنی اشیا سعی نمی کنند که کرکذردی غیر قراردادی و دگرگون یابند، آنها خودشان هستند اما در قرار گرفتن در زبان هنوز مسیر جاافتادگی را طی نکرده ند.

با این حال دورنمای شخصیتی که سهراب در شعرش آورده، به عرفان و متافیزیک می رسد.آنچه که او. از آن حرف میزند، تداعی گر بهشت است بنابر این طی مسیر در ایده خلق کاراکتر  است.همچنان که در متن رویای نیمه شب پائیز هم این طی مسیر صورت می گیرد و در این نمایش دورنمای ترسیم ایدآلیستی برای کاراکتر متن ، رسیدن به متافیزیک و مذهب است. به تعبیری این کاراکتر گریزان از شهر در نهایت پس از طی مسیر خود به مقصد آرمانی اش می رسد.

از این رو فرایند اجرایی هم به تبع از متن، حرکت از اجرا به سوی تعزیه است  و تابلوی واپسین نمایش این پایان بندی را نشان می دهند.اجرا به تبع از متن فراز و فرودهای خاصی را در پی می گیرد.کیومرث مرادی ، کارگردان این کار با قرار دادن دکوری که در عین سادگی به بازیگران امکان حرکت های فراوان را می دهد اتمسفر نمایشی اش را هدایت کرده است.

طناب هایی که از سقف آویزان شده اند،دکور را به شکل انعطاف پذیری در می آورند و صحنه پردازی و فضا سازی می کنند. اصولا کیومرث  مرادی به تصویر سازی تئاتری علاقه فراوانی دارد، اما در ان نمایش بیش تز تصویر سازی و در واقع موقعیت سازی، فضاسازی را مد نظر دارد.موقعیت های گوناگون این نمایش همواره در جغرافیای کلی ذهنی زبان و عینی شکل می گیرد.با این حال به نظر می رسد که موقعیت سازی ذهنی تا حدودی با مشکل روبرو است که کارگردان در توصیف موقعیت های ذهنی و زبانی موفق عمل نکرده است. البته شاید دراماتیزه کردن مفاهیم متنی چنین وضعیتی را ایجاد کرده است. همانطور که دیالوگ ها به شکلی سنگین و غیر قابل انتظار بافتی آرکائیک و باستان گرایانه می یابند و تلفظ آن ها چندان ساده نمی نماید.

در این میان انتخاب امیر جعفری توسط کارگردان از نقاط قوت نمایش است؛ امیر جعفری بازیگری دارای لحن است و دیالوگ های آرکائیک و باستانگرایانه متن را به خوبی در زبان اجرا انداخته است. شیوه استفاده از مخرج های زبانی، لب ها، ادا و توجه به طنین پس از تلفظ  همواره از نقاط قوت بازیگری او در این نمایش است.بازی پانته آ بهرام نیز در این نمایش سیری آرام و دینامیکی دارد.بهرام در جغرافیای نقش خود علاوه بر ادای بیان آکارئیک به تناسب نقش اش باید لهجه نیز داشته باشد.این لهجه اگر  به بازیگر امکان طراحی های عمقتری از شخصیت درام را می دهد اما او بیشتر با دو پرداخت آرام و دینامیکی نقش را در اجرا باز می آفریند.شاید این امر هم به تناسب دیالوگ های سنگین، فاخر و پر طمطراق تری است که در متن برای امیر جعفری نوشته شده است.نقش دو بازیگر دیگر نمایش، "سعید چنگیزیان و مسعود حجازی مهر" نیز با دیالوگ هایی از جنس زبان معیار شکل می گیرد؛یعنی شیوه بیان  آنها امروزی تر  است و حتی گاهی با بیانی گفتاری و محاوره ای در هم می آمیزد.