میـنوی خرد کتابی اسـت شامـل اندرز و رازهای آفرینش و اساطیر ...حاوی پرسـش و پاسـخ کـاراکتری

خیالی (دانا) با مینوی خرد (روح عقل ).دانا برای دست یابی به حقیقت سرزمینهای بسیاری را پشت سرمی

گذارد و با دانشمندان هر دیار صحبت میکند و سرانجام تنها راه رسیدن به حقیقت را در خرد می بیند و راه

خرد را در پیش می گـیرد تا اینکه مینوی خرد بر او ظاهر می شود ....پرسـید دانا از مـینوی خرد که کــدام

زندگی بدتر و از نظر خرد چه کسی ناپسندیده تر ؟ مینوی خرد پاسخ داد که زندگی کسی بدتر است که با

بیم و دروغ زندگی کنـد و از نـظر خـرد کسـی ناپسـندیده تر اسـت که به میـنو نـگرود و گیتـی را بیـاراید

....پرسید دانا از مینوی خرد که کدام نیرو شایسته تر و از نظر خرد چه کسی کاملتر و از نظر خیم (خوی)

چه کسی استوار تر و گفتار چه کـسی خوبترو نیکی درانـدیشه ی چه کسی کـمتر و از نظر مهر چه کـسی

بدتر وخوشی دراندیشه ی چه کسی کمتر و از نظر دل چه کسی شایسته تر و در تحمل چه کسی پسندیده تر

است و چه کسی را معتمد نباید پنداشت؟مینوی خرد پاسخ داد که به نیرو کسی شایسته تر است که چون او

را خشم گیرد بتواند خشم بنشاند و گناه نکند و خویشتن آرام گرداند و به خرد کسی کامـلتر است که بتوانـد

روان خویش نجات دهد و از نظر خیم (خوی) کسی اسـتوارتر است که هیـچ گونه فریب و بهـانه ای در او

نیست .و گفتار کسی خوبتر که راستتر گوید و نیکی در اندیشه­ی مرد خشمگین کم است و از نظر مهر

مرد کینه ور و آزار رساننده بدتر است .و خـوشی در انـدیشه ی مرد حسود کـمتر است و ازنـظر دل کـسی

شایسـته تر که گیـتی را رها کند و مینو را بگیرد و به میـل خویـش پارسایی را به گردن بپذیرد و در تـحمل

کسی پسندیده تر است که بدی و آفـتی را که از اهـرمن و دیوان و بــدان بر او رسـد بر خرسندی و از روی

میـل به گردن پذیرد .به هیچ وجه روان خویش را نیازارد و کسی را نباید استوار (معتمد) داشت که از

ایزدان بیم و درباره­ ی مردم شرم ندارد ......


(مینوی خرد ،صص56و55و48)