لیلی زیر درخت انار نشست،

درخت انار عاشق شد،

گل داد،

سرخِ سرخ .....

گلها انار شدند،

داغِ داغ

هر اناری هزار دانه داشت. دانه ها عاشق بودند، بی  تاب بودند، توی انار جا نمی شدند، انار کوچک بود ، دانه ها بی تابی کردند، انار ترک برداشت.

 

خون انار روی دست لیلی چکید

لیلی انار ترک خورده را خورد

مجنون به لیلی اش رسید.

خدا گفت : راز رسیدن فقط همین است :فقط کافی است انار  دلت ترک بخورد.

خدا گفت : لیلی یک ماجرا است، ماجرایی آکنده از من ، ماجرایی که باید بسازیش، لیلی درد من است ، درد زادنی نو، تولدی به دست خویش. لیلی رفتن است . عبور است و رد شدن.

لیلی جستجو است. لیلی نرسیدن است و بخشیدن. لیلی سخت است و دور از دسترس

لیلی زندگی است، زیستنی از نوعی دیگر.

شیطان گفت : لیلی تنها یک اتفاق است. بنشین تا اتفاق بیفتد.

لیلی آسودگی است. خیالی است خوش.

لیلی ماندن است و در خویشتن فرو رفتن.

لیلی خواستن است، گرفتن و تملک

لیلی ساده است و همین جا دم دست است .....

و اینچنین دنیا پر شد از لیلی های زود،

لیلی های ساده اینجائی،

لیلی های نزدیک لحظه ای

و مجنون هایی آمدند که هنوز انار دلهاشان ترک نخورده بود


عرفان نظر آهاری